ما کی هستیم؟!

سعید نیازی اوریمی

سعید نیازی اوریمی

سعید نیازی اوریمی از جان سفت های دوران!

سعید نیازی اوریمی

او کیست؟!

سعید،جان سفت2

وی در سال 1363 خورشیدی و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود!

سرشار از استعداد،در کمبود امکانات!

مامان می گفت وقتی نوزادی بیش نبود وی را بر پشت خود با چادر کول کرده و به کشاورزی می پرداخت
در تاپ ترین مدارس این مرز بوم تحصیل نموده ولی،بس بازیگوش و سر به هوا می نمود!

سعید دیپلم را به زور چک و لقد بابا گرفته و سپس به سربازی رهنمود شد.

سربازی بس جسور و آره!
سعید سربازی را تمام نموده و در اینور واونور های بابا بالاخره در سمنان پی به استعداد نهان خویش برده و در مرکز آموزش صنعتی به تحصیل در امور تراش و جوش وسی ان سی و این داستانا!

برای تامین مخارج آن روزها سعید در کارخانه ای صابون سازی در یکی از شهرک های صنعتی خوف و بد بوی سمنان کار می نمود و آن روز ها بابت هر شب کار 13هزارتومان معادل یک گرم طلای 18عیار در روز حقوق دریافت می کرد.

کار بسی سخت و دشوار بود اما هزینه های سعید و تحصیلش را ساپورت می نمود.

سعید پس از دو سال سخت و جانکاه متخصصی بود که چون نیلوفری از باتلاق دوران سربرآورده بود! به شهر پدر بازگشت در کارگاهی در همان حوالی مشغول شد ولی آن کارگاه در حد داداش ما نبود،او موتوری 2000 ، 16 سوپاپ و تنفس طبیعی ای بود زیر کاپوت یک پیکان خسته مدل 55! برگ هایم! چه توصیف سمی!سوسماس!

کارگاه تراش

تخصص سعید اجازه نمیداد لحظه ای از مشاوره و ارائه راهکار های جسورانه دست برداره! حتی موقع عکس هم در حال ارائه مشاوره فنی به عکاسه :)))

سعید از کارگاه لفت نموده به شرکتی قطعه سازی در همان حوالی راهی شد.در شروع کار تولید قطعات روزانه شرکت را از 800قطعه به 1500قطعه رسانانید! بلی! این است معجزه نیروی متخصص جوان!

در همین حوالی بود که صاب شرکت درگیر برگ های ریخته شده خود و سایر کارگران بود که حاج سعیدِ ما تولید را به 2000قطعه رساند و اینبار خود صاب شرکت ریخت!

سعید را سرکارگر نموده و خود برای تعطیلات به سواحل منطقه برای آفتاب گیری رفت!

کارگران ماجرا که خود را فنا شده اصول مدیریتی و تولیدی سعید می دیدند چنان زیرابی از برادر جان ما زدند که رودخانه ای خروشان در آنجا جاری شد و برادر ما و آن تولیدات انبوه و استاندارهای وی را با خود برد و تولید روزانه شرکت مجدد به سقف600،700قطعه در روز رسید!

سعید که دید دیگر آنجا جای وی نیست لفت داده و به شرکتی در شهرک صنعتی بشل رفت همه چیز خوب و خوش و سرشار از نشاط و شادی پیش میرفت تا اینکه داداش ما غرق در کار شد و رفت توی دستگاه ویه دست و لگن و کاسه و سایر ظرف و ظروفش شکست و دوتا مته 14 هم طبق برنامه های کامپیوتر دوتا سوراخ سوپاپ براش زد و آوردنش خونه!

درد داشت!

ولی این ریاضتی بود برای تولد سعیدی جدید!

پایان ماجرای صنعتی سعید ….

سعید وارد بازار تره بار شد،کار پدر در جوانی همین بود،شمالی جماعت باید سرش توی تره بار و کشاورزی و این داستانا باشه! مارو چه به صنعت و تراش و روغن و کف صابون!

حال پای ثابت برنامه ها و استراتژی های مهلک کشاورزی بابا است!
استراتژی های بابا کمر فیل را خم می کند،داداش سرت سلامت :)))

دو عدد تراکتور،یک عدد کمباین و یک عدد نیسان آبی( اگر بگوییم همان نهنگ آبی تا حق مطلب ادا شود بهتراست)تمهیداتی بود که برای آینده چیده شده بود.وقتی کشاورزی،باید بِیسِ کار دست خودت باشه.تراکتور برای آماده سازی زمین و کمباین برای درو کردن برنج .

تراکتور سعید نیازی

ایشونی که سکان داره پسر بندست،هیرسا نیازی اوریمی :)))

داداش ما یه یه سالی رفت توی گل و شل گرمای سوزان فصل برداشت و این قرتی بازیا!
بعد یه دودوتا چارتا کرد دید نه!پول توش نیست،مردم پول نمیدن!

رفت و بیزینس مَن شد!!!!!!!!!

فروشگاه ابزار نیازی

سیبیل شاه از سَم های بازار ابزار :)))

سعید مدیر و مالک فروشگاه ابزار و یراق و رنگ و چسب و لوازم بهداشتی و ساختمانی و سایر اقلامی که بشه ازش پول در آورد است! اصلا یه وعضی می باشد!

سعید عاشق آفرود و موتور بازی است و جاهایی را با ماشین غیر آفرود(پراید خسته مدل85)می رود که برگ های آفرود بازان زمان میریزد!
سعید نیازی پاییز است و ذاتش موجبات ریزش برگ اطرافیانش را فراهم می آورد!

کَبلَعی دوفرزند(ترمیناتور) دارد.سپهر گَنگِ روزگار و سوگل رِزِگوجهِ(گوجه ریز)عمو!

این خانواده کوچک و دوست داشتنی یک یار وفادار هم داشتن که بنا به دلایلی نا معلوم ناپدید شد.البته شواهد و قرائن حاکی از به سرقت رفتن این پریشان موی می باشد.از یابنده تقاضا می شود وی را به نزدیکترین صندوق پست بیندازد(بغض گلومو گرفته)

تی تی

تی تی(Ti Ti) خانووووم! یعنی خانوووووووما!
قشنگ میتونین از قل و زنجیر دور گردنش پی به عمق ماجرا برد!

بگذریم!

در حال حاضر بنده و کربلایی سعید دوشادوش هم در کنار پدر به کشاورزی شیک مجلسی مشغول بوده و حال زمان و زمانه را می بریم

11 دیدگاه در “سعید نیازی اوریمی

  1. بنیامین گفت:

    دهنت سرویس! کلی خندیدم!

    1. farshid.niazi گفت:

      :))))

  2. esmaeil گفت:

    با خوندن این مطلب،بالا و پایین زندگی رو حس کردم.همیشه موفق و سلامت باشی سعید جان

    1. farshid.niazi گفت:

      چندین و چند قلب برای تو،اسماعیل جان…. :)))

  3. علیرضا گفت:

    داستان جالبی داشتی ! موفق باشی آقا سعید

  4. alireza گفت:

    kheyli khoob bood!koli khandidam

  5. mohamadi گفت:

    عالی بود

  6. mohamadi گفت:

    عالی بود داستانتون !!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *